من تمنا کردم که توبامن باشی وتو گفتی هرگز............سخنی سردودرشت....ومراغصه ی این هرگز کشت
من ندانم که کی ام؟من ندانم که چی ام؟من فقط میدانم که تویی شاه بیت غزل زندگی ام...
باقافله جوانی ومستی او رفت! امید رفت وشیدایی....دردامگه زمانه وهستی من ماندم ودردماندوتنهایی....او رفت وگذشته نیز بااورفت...من ماندم وانتظار بامن ماند...آن شور ترانه خیز بااورفت...بدنامی روزگار بامن ماند...
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
من به آن محتاجم !
آنقدر هوای حوصله ام سرد است ، که انگشتان احساسم سِر شده است .
خدا جان ، دیگر توان خواستن ندارم ؛ امشب ، تو دعا کن . . .
من می گویم : آمین
من چشمهایم را بستم و تو قایم شدی و من هنوز روزها را می شمارم.........
و تو پیدا نمی شوی.............!!!
یا من بازی را بلد نیستم....یا تو جر زدی.......؟؟!!!!!!
گاهی عمر تلف میشود ؛
به پای یک احساس ….
گاهی احساس تلف میشود ؛
به پای عمر !
و چه عذابی میکشد ،
کسی که هم عمرش تلف میشود ؛
هم احساسش ........
هـــــــر نفـــس ،درد اســـت که میکشـــم !!!
ای کــاش یا بـــــــــــودی ،یـــــا اصـــلا نبودی !!!
ایـــــن که هســـتی و کنــــارم نیســــتی ...
دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد . . .
ایمان داشته باش که کمترین مهربانی ها از ضعیفترین حافظه ها پاک نمیشوند
پس چگونه فراموش خواهی شد تو که پیشه ات مهربانی است . . . ؟
در فصل تگرگ عاشقت میمانم / با ریزش برگ عاشقت میمانم
هر چند تبر به ریشه ام میکوبی / تا لحظه مرگ عاشقت میمانم . . .
عشق مثل آب میمونه...که میتونی توی دستت قایمش کنی...آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست...قطره قطره چکیده بی آنکه بفهمی...اما دستت پر از خاطه است